به نام او که هر چه دارم از اوست
قلم را به دست گرفتم و کاغذ سفید خیال را برداشتم تا غم هایم را روی آن بریزم ولی قلم نمی نویسد.و کاغذ سفید خیالم، خیس است از اشک
چشمانم که روی گونه هایم جاریست.
هر وقت دلم می گیرد اشکانم به زیارت گونه هایم می آیند و دلم ضریح غم می شود .
هوای نوشتن کرده ام ، ولی چه کنم که دستانم قدرت گرفتن قلم را ندارند و قلم توان رقصیدن روی کاغذ را.
چند روزیست که موسیقی اشکانم غم انگیز شده است . چشمانم کم سو شده اند.
وقتی خوب می اندیشم می بینم همه آنها یعنی قلم و اشک و کاغذ و چشم و دستم به خاطر دلم عزا گرفته اند.
آخر اربعین حسین است.
ماه خون ، غم ، شهادت، شجاعت و مصیبت... .