به نام او که عاشق ترین است.
با بهانه هایش چه کنم با سکوتی که هم آغوش بغض های شبانه ام شده است .
دلم گرفته است .پرواز می خواهد تا اوج بی نهایت . تا خود خود خدا .
کاش می توانستم کوله بار غم را ببندم و از آشیانه دلم بیرونش کنم
مدتی است همسایه غم گشته ام و به دنبال فرستی هستم برای رفتن ولی ...
انگار همه چیز دست به دست هم داده تا من بمانم و بسوزم .
تقدیر زیبایی نیست قبول داری.