سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 33
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 51866
کل یادداشتها ها : 49
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

زندگی قصه مرد یخ فروش است که از او پرسیدند:فروختی؟ گفت: نخریدند، آب شد

 

اگر سهم من از این همه ستاره فقط سوسوی غریبی است، غمی نیست. همین انتظار رسیدن شب برایم کافیست

 

دیروز را سوزاندیم برای امروز ؟ امروزمان را گذراندیم برای فردا و فردایمان دیروزی دیگر !!! این است بازی پوچ ما انسانها

 

اونی که شکستی تو دلم شیشه نبود از اونا که دوباره درست میشه نبود

مهم نیست چند بهار را در کنار هم زندگی کنیم.مهم این است که چند لحظه بهاری زندگی خواهیم کرد


یکی باش برای یک نفر ...نه تصویری مبهم در خاطره ها

 

وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن

 

میگن لبخند ربطی به مرگ نداره ولی تو بخند تا من برات بمیرم

 







  

 

 

حال او می آید

 

پدر مهربانمان عزم سفر کرده به دیار قنات و قنوت و قناعت

 

با آغوشی باز ، با لبخندی پر از امید ، با نگاهی پر از عشق

 

 به استقبالش می رویم.

نایب یوسف زهرا خوش آمدی

یعقوب ها سال هاست که منتظرن

 

 

 


  

 

 

باز از تو بنویسم ؟ بنویسم که جز تو امیدی برای نجات این شب طولانی نیست ؟

بنویسم که چقدر بزرگی ؟ ای آرزوی همه منتظران !

هرچه می نویسم بازنام تو به میان می آید باز انگار عطر تو مرا در خود غرق می کند.

می خواهم صادقانه بگویم ، دلم برای تو تنگ است.

جمعه ها آمدند و رفتند ، اما امید دیدار تو در قلبمان نمرد.

چقدر برای آمدنت اشک ریختم ، نیامدی . اما این باران هرگز بند نیامد .

ای مهربان تر از باران ! ای شور طراوت!

با چقدر کلمه از خوبی تو بگویم ؟ چگونه بگویم که از حضور تو سرشارم ؟

می دانم می آیی.

روزی که خورشید از مشرق شانه های تو طلوع خواهد کرد

و آسمان فرو خواهد ماند تا دستان مهربان تو را ببوسد .

روزی نگاهم را به قربانگاه دیدار تو می آورم .

پس به انتظار می نشینم و از تاریکی نمی هراسم.

 

 


  

به نام پادشاه قلب ها

سلام مهربانم

نامه ای می نویسم با تمام دل تنگی هایم برای تو

قلبم برایت می تپد

 و عشق بر آن حاکم است .دل تنگم

و بغض کرده ام ولی پنهانی

می ترسیدم بر چسب عاشقی را بر من بچسبانند

و بدون توجه به احساساتم محکوم شوم.

مگر نمی دانی در قانون 2007 عاشقی جرمی ست

که حکمش اعدام است.

ولی دیگر نمی خواهم فرار کنم ،

از نگاه مردم از حرف هایشان

می خواهم بایستم و بگویم که

عاشقی جرم قشنگیست به انکار مکوش

می خواهم فریاد بزنم و  بگویم منم همان که جرمش عشق است

همان که معشوقش نیست و این مجنون بی دل خسته است از تنهایی .

می خواهم همه بدانند که منتظرت هستم تا بیایی

تا سرنوشتی که باهم رقم زدیم را باهم پیش ببریم

می خواهم عاشق تر از این باشم در کنارت.

 

 


  

 

به نام او که تو را سپرد دست دل من

ماه شب های تنهائیم سلام ، یه سلام پر از راز و رمز عشق ،

یه سلام پر از غم هایی که بغض دوری در آن پنهان است .

فاصله ،واژه گنگ مبهمی است که قسمت قلب هایمان شده است.

و سوختن و ساختن مصدری از عشق بازیست .

امروز دل تنگی هایم را پنهان کردم وبرای تنهائیش اشک ریختم.

گریه کردم برای تو ، برای خودم ، برای قلبی که تپشش منتظر ندایست.

برای دستانی که دستان تو را می طلبد و ...

و برای انتظار دیدنت.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ