سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 21
بازدید دیروز : 1
کل بازدید : 51793
کل یادداشتها ها : 49
خبر مایه


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

به نام خالق زیبایی ها

می خواهم بنویسم، از اشکهایی که ریخته شد ،از غمهایی که بر دل نشست

از جاده پر پیچ و خم عشق و سختی راهش

می خواهم از جوانی بنویسم و سر پر التهابش

از شادی هایش و ترس از جداییش

با من باشید تا باهم این عشق را تجربه کنیم.

گذشته ای که خاطره نشد.


  

یاحسین

صدای پای شتران به گوش می رسد، قافله ای از دور می آید ،

 به سرزمین بلا نیا حسین جان ، اینجا نامردانند که منتظرت نشسته اند و شمشیر تیز می کنند

اینجا سرزمین بلاست ، سرزمینی که خون پاک تو ،آن را قداست می بخشد

این خاک را شرمنده نکن و نیا ،آب فرات از روی دیدن فرزندان تشنه ات خجل است

لااقل علمدار را به فرات نفرست تا آب روسیاه سقایت نشود .

حسین جان نیا کربلا نیا ،یا اگر می آیی بی رقیه بیا ، شش ماهت را نیاور

نینوا، کرب و بلا ست

حسین جان نیا

 


  

ولادت صاحب کرامت ، رضایت ، شفاعت را به همه ی شیعیان جهان تبریک می گوییم

 

 


  

 

اینجا, قلب میسوزد, اشک میجوشد,وجود خاکستر میشود و احساس سخن میگوید.

چه زیباست رازونیازهای درویشی دلسوخته وناامید در نیمه شب,...اعتراض خشونت بارمظلومی زیر شمشیرستمگر؛ ....... 

چه خوشست دست از جان شستن و دنیا را سه طلاقه کردن, از همه قید و بنداسارت حیات آزاد شدن,

جایی که دیگر انسان مصلحتی ندارد تا حقیقت را برای آن فدا کند,دیگر از کسی واهمه نمی کند تا حق را کتمان نماید؛ ....... 

...من آن آزادی را دوست دارم, واز اینکه دردوره های سخت حیات آن راتجربه کرده ام خوشحالم؛.......

خوش دارم که زمین زیراندازم وآسمان بلند رواندازم باشدوازهمه زندگی و تعلقات آن آزادگردم؛ ....... خدایا!

تو به من پوچی لذات زودگذر را نمودی,ناپایداری روزگار را نشان دادی,لذت مبارزه را چشاندی,وارزش شهادت را آموختی.

...اما ای خدای بزرگ,یک چیز بیش از همه به من ارزانی داشتی که نمیتوانم شکرش کنم و آن "درد"و"غم" بود.

درد و غم از وجودم اکسیری ساخت که جز حقیقت چیزی نجوید,جز فداکاری راهی بر نگزیند, و جز "عشق" چیزی از آن تراوش نکند. ....

خدایا خسته و دلشکسته ام, مظلوم از ظلم تاریخ ,پژمرده از جهل اجتماع,ناتوان در مقابل طوفان حوادث,ن

اامید در مقابل افق مبهم و مجهول, تنها,بی کس,فقیر در کویر سوزان زندگی, محبوس در زندان آهنین حیات...

...خوش دارم آزاداز قیدوبندها,درغروب آفتاب,بربلندی کوهی بنشینم, وفرورفتن خورشید رادردریای وجودمشاهده کنم,

وهمه حیات خودرا به این زیبایی خدایی بسپارم, واین زیبایی سحرانگیز با پنجه های هنرمندش باتاروپودوجودم بازی کند,

قلب سوزانم رابگشاید,آتشفشان درونم را آزاد کند,اشک راکه عصاره حیات منست,آزادانه سرازیرنماید

,عقده ها و فشارهایی را که بر قلب و روحم سنگینی میکنند بگشاید, غم های خفه کننده ای

را که حلقومم را میفشرند, ودردهای کشنده ای راکه قلبم را سوراخ سوراخ میکنند,با قدرت

معجزه آسای زیبایی تغییر شکل دهد و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند,وآنگاه

حیاتم رابگیرد,و من دیوانه وار,همه وجودم را تسلیم زیبایی کنم, و روحم بسوی ابدیتی که

ازنورهای زیبایی میگذرد پروازکند و در عالم آرامش و طما’نینه ,ازکهکشانها بگذرم وبرای لقا’

پروردگار به معراج روم, واز دردهستی وغم وجود بیاسایم, وساعتها وساعتها

در همان حال باقی بمانم, وازاین سیر ملکوتی لذت ببرم.

خوش دارم که درنیمه های شب,در سکوت مرموزآسمان و زمین,بمناجات برخیزم,

با ستارگان نجواکنم, و قلب خودرابه اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم,آرام آرام

 به عمق کهکشانها صعود نمایم, محو عالم بینهایت شوم, ازمرزهای

عالم وجود درگذرم,و دروادی فنا غوطه ور شوم, و جز خدا چیزی را احساس نکنم؛ ....

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که

درراه خدا تحمل کرده است, پاداش میدهد.وارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجیست

 که دراین راه تحمل کرده است.و میبینیم که مردان خدا بیش ازهرکس درزندگی

خود گرفتار بلاورنج ودرد شده‌اند...

"علی" بزرگ را بنگرید که خدای درداست,که گویی بندبند وجودش با دردورنج جوش خورده است,

"حسین" را نظاره کنید که دردریایی از شکنجه و درد فرو رفت,که نظیر آن در عالم دیده نشده است,

و...«زینب» را.....

"درد", دل آدمی را بیدار میکند,روح را صفا میدهد,غرور و خودخواهی را نابود میکند,نخوت و

 فراموشی را ازبین میبرد,و انسان را متوجه وجود خود میکند,...انسان گاهی خود را فراموش میکند.....))

منبع:http://green_mile.mihanblog.com/post/category/25

 


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ