به نام او که هر چه دارم از اوست
قلم را به دست گرفتم و کاغذ سفید خیال را برداشتم تا غم هایم را روی آن بریزم ولی قلم نمی نویسد.و کاغذ سفید خیالم، خیس است از اشک
چشمانم که روی گونه هایم جاریست.
هر وقت دلم می گیرد اشکانم به زیارت گونه هایم می آیند و دلم ضریح غم می شود .
هوای نوشتن کرده ام ، ولی چه کنم که دستانم قدرت گرفتن قلم را ندارند و قلم توان رقصیدن روی کاغذ را.
چند روزیست که موسیقی اشکانم غم انگیز شده است . چشمانم کم سو شده اند.
وقتی خوب می اندیشم می بینم همه آنها یعنی قلم و اشک و کاغذ و چشم و دستم به خاطر دلم عزا گرفته اند.
آخر اربعین حسین است.
ماه خون ، غم ، شهادت، شجاعت و مصیبت... .
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتش گهی دیرینه پابرجاست
اگر بیافروزیش رقص شعله اش
در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و
خاموشی گناه ماست
به نام او که مهرش پایدار است.
پشت یه قاب ترک خورده و نگاه اشک آلود و سکوت مرگ بار نشستن می دانی یعنی چه ؟
نه نمی دانی .
خیلی مانده است تا دلت را به دریای عشق بسپاری و ندای غم انگیز قلبم را بشنوی .
خیلی مانده است تا دستان خالی از عشقم را در دستانت بگیری.
خیلی مانده است تا قلب ترک ترک خورده ام را با وجود مهربانت ترمیم کنی.
و شاید هیچ وقت نرسد آن روزی که دستان و قلبم و نگاهم و آشیانه عشقم تو را داشته باشد.
پس باز هم سکوت می کنم و با فریاد بی صدایم به همه می فهمانم که من بی تو یعنی غم ، تاریکی ، اشک .
و با تو یعنی...
و با تو یعنی زندگی دوباره، یعنی فقط تو .